کد ثانیه شمار

عروج
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عروج

دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟
می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

زنده یاد: قیصر امین‌پور


+نوشته شده در جمعه 90/2/30ساعت 9:2 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



برای تکرار تو ، به کدام واژه بیاویزم؟
ای بهانه ی شیرین تکرار زندگی  
علف های هزر فاصله را ، با سر انگشتان رفاقت
یکی یکی وجین می کنم  
تا رستن موزون عشق را ، با تو ، به تماشا بنشینم
شاید ، هرگز نگفته باشم "دوستت دارم"  
اما ، تو را با جانم می سرایم  
می نوازم ... و به تصویر می کشم   
دیوانه هرگز نمی گوید : "دوستت دارم"   
دیوانه ، سینه اش را می شکافد  
قلبش را
کف دستش می گذارد  
و می گوید:  
" مال تو "
...
قطره ، خلاصه ی اقیانوس است
سینه سرخ ، خلاصه ی سیمرغ
و من خلاصه ی "تو"


+نوشته شده در چهارشنبه 90/2/14ساعت 9:40 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین خوب بباف
نکند آخر کار
قالی زندگیت را نخرند...


+نوشته شده در سه شنبه 90/2/13ساعت 4:17 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



Tonight I must go!I must take a suitcase
Big enough to contain my shirt of loneliness
And walk in a direction
Where epic-singing trees can be seen
Towards the vast wordless expanse which keeps calling me
Somebody said Sohrab again!
Where are my shoes? ...
……………..
God bless our loved poet


+نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 10:46 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد [و گفت] که ترا چه بوده است و چه افتاده است، خود را رسوا کردی و از خان مان برآمدی و خراب و فنا گشتی، لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تا ترا خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و بتو ببخشم، چون حاضر کردند مجنون را، و خوبان را جلوه آوردند. مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود مینگریست. 
پادشاه فرمود: آخر سر را بر گیر و نظر کن.
گفت: می ترسم، عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر بر دارم سرم را بیندازد، غرق عشق لیلی چنان گشته بود.آخر دیگران را چشم بود و لب و بینی بود، آخر در وی چه دیده بود که بدان حال گشته بود؟


+نوشته شده در شنبه 90/1/27ساعت 10:58 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



همیشه اشک اونایی که به فکرمون هستن رو در میاریم..
و همیشه واسه کسایی که به فکرمون نیستن اشک میریزیم..
همیشه به کسایی که اصلا به یادمون نیستن فکر میکنیم..
و همیشه کسایی که اصلا فکرشم نمیکنیم به یادمونن


+نوشته شده در پنج شنبه 89/10/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت
ترا ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت … !

حسین منزوی


+نوشته شده در پنج شنبه 89/10/16ساعت 8:21 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



یا حسین

ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم

 ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم

 امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم

 فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم

  تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست

 هر کس محب فاطمه شد،قوم و خویش ماست

  ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد

 روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد

  از ما بترس،طایفه ای پر اراده ایم

 ما مثل کوه پشت نبی ایستاده ایم

  از ما بترس، شیعه ی سرسخت حیدریم

 جان برکفان لشگر سردار خیبریم

  از جمعه ای بترس،که روز سوار هاست

 پشت سر امام زمان ذوالفقار هاست

  از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست

 فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست

  از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم

 از هرم عشق،مالک و مقداد می شویم


+نوشته شده در چهارشنبه 89/10/15ساعت 9:21 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



 

پیش فرات این همه دریا چه می کند؟
این مشک روی شانه سقّا چه می کند؟

 تنها به خاطر گل روی سکینه است
دریایی التماس به دریاچه می کند

 مبهوت مانده بود "خدای فرشته‌ها
مهریه مدینه در اینجا چه  می کند؟"

 نزدیک کردمت به لبم تا که بنگری
روح بنفشه‌ای تو با ما چه می کند

 زخم عطش ضریح لبم را شکسته کرد
حالا ببین که با لب گلها چه می کند؟

 حالا میا به خیمه ببینم هر دومان
با موجهات فاطمه فردا چه می کند؟

  در این طرف صدای پریشان دختری
بابا عمویم آن طرفِ ما چه می کند؟


+نوشته شده در چهارشنبه 89/10/15ساعت 8:36 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



 

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین                           روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست     مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین

 می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم                 بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست                اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین

 بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب         کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین

 رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند               تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین

 بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب               ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین

 سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی         چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین

 سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق             می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین

 او وفای عهد را با سر کند سودا ولی                  خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

 دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا          با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین

 سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست           هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین

 آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند                عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین

 دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت        داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین

 بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون***** دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین

 ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای ******گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

 دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز                    با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین

 شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا         جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

 اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین


+نوشته شده در یکشنبه 89/8/23ساعت 10:46 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) |



<      1   2   3   4   5   >>   >