ابن سیرین را خبر کن خواب شیرین دیده ام
به نام عشق روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟ آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.
به نام عشق
روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام
مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید
گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام
بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام.
+نوشته شده در چهارشنبه 89/6/3ساعت 8:56 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | ماه میهمانی خدا در ماه مبارک رمضان اگر گناه را نسوزانی، گناه تو را خواهد سوزاند. +نوشته شده در شنبه 89/5/23ساعت 9:56 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد به یاد سفر مدینه و مکه ...ابتدای سفرم شادی و غم توام شد شادی و غم غزلی شد، غزلی مبهم شد فاصله مشکل من بود، که در این جاده چارده مرتبه این فاصله کم شد،کم شد ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجادهء خود یاد لبت افتادم تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد از محمد به محمد که میسر هم شد من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد سالها پیر شدم در قفس آغوشت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد سالها شعر غریبانه در ابیات خودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد... یاعلی مدد شاعر توانا: سید حمیدرضا برقعی +نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 11:55 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Longing by Matthew Arnold Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day.Come, as thou cam"st a thousand times,A messenger from radiant climes,And smile on thy new world, and beAs kind to others as to me!Or, as thou never cam"st in sooth,Come now, and let me dream it truth,And part my hair, and kiss my brow,And say, My love why sufferest thou?Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day +نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 9:53 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | درحسرت بقیع ... جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع* شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع * راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم. خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید. +نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | حکم همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان +نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
ماه میهمانی خدا
در ماه مبارک رمضان اگر گناه را نسوزانی، گناه تو را خواهد سوزاند.
+نوشته شده در شنبه 89/5/23ساعت 9:56 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد به یاد سفر مدینه و مکه ...ابتدای سفرم شادی و غم توام شد شادی و غم غزلی شد، غزلی مبهم شد فاصله مشکل من بود، که در این جاده چارده مرتبه این فاصله کم شد،کم شد ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجادهء خود یاد لبت افتادم تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد از محمد به محمد که میسر هم شد من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد سالها پیر شدم در قفس آغوشت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد سالها شعر غریبانه در ابیات خودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد... یاعلی مدد شاعر توانا: سید حمیدرضا برقعی +نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 11:55 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Longing by Matthew Arnold Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day.Come, as thou cam"st a thousand times,A messenger from radiant climes,And smile on thy new world, and beAs kind to others as to me!Or, as thou never cam"st in sooth,Come now, and let me dream it truth,And part my hair, and kiss my brow,And say, My love why sufferest thou?Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day +نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 9:53 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | درحسرت بقیع ... جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع* شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع * راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم. خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید. +نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | حکم همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان +نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
به یاد سفر مدینه و مکه ...ابتدای سفرم شادی و غم توام شد شادی و غم غزلی شد، غزلی مبهم شد فاصله مشکل من بود، که در این جاده چارده مرتبه این فاصله کم شد،کم شد ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد روی سجادهء خود یاد لبت افتادم تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد از محمد به محمد که میسر هم شد من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد سالها پیر شدم در قفس آغوشت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد سالها شعر غریبانه در ابیات خودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد... یاعلی مدد شاعر توانا: سید حمیدرضا برقعی
به یاد سفر مدینه و مکه
...ابتدای سفرم شادی و غم توام شد
شادی و غم غزلی شد، غزلی مبهم شد
فاصله مشکل من بود، که در این جاده
چارده مرتبه این فاصله کم شد،کم شد
ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد
گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد
آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد
روی سجادهء خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد
من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد
سالها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد
کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد
سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد
بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...
یاعلی مدد
شاعر توانا: سید حمیدرضا برقعی
+نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 11:55 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Longing by Matthew Arnold Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day.Come, as thou cam"st a thousand times,A messenger from radiant climes,And smile on thy new world, and beAs kind to others as to me!Or, as thou never cam"st in sooth,Come now, and let me dream it truth,And part my hair, and kiss my brow,And say, My love why sufferest thou?Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day +نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 9:53 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | درحسرت بقیع ... جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع* شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع * راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم. خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید. +نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | حکم همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان +نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
Longing by Matthew Arnold
Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day.Come, as thou cam"st a thousand times,A messenger from radiant climes,And smile on thy new world, and beAs kind to others as to me!Or, as thou never cam"st in sooth,Come now, and let me dream it truth,And part my hair, and kiss my brow,And say, My love why sufferest thou?Come to me in my dreams, and thenBy day I shall be well again!For so the night will more than payThe hopeless longing of the day
+نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 9:53 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | درحسرت بقیع ... جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع* شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع * راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم. خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید. +نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | حکم همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان +نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
درحسرت بقیع ...
جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع* شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع * راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم. خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید.
جــلـوه جـنـت به چـشم خـاکیان دارد بـقـیـع
یــا صــفـای خـلــوت افــلاکـیــان دارد بـقـیـع
مـی تـوان گـفت از گـلاب گـریـه اهـــل نـظر
صــد هـزاران چـشـمـه آب روان دارد بـقـیـع
گـر چـه می تابد بر اوخورشید سوزان حجاز
از پـــر و بــال مــلائـک ســایـبـان دارد بـقـیـع
قـرن ها بگـذشـته بر ایـن ماجـرا اما هــــنوز
داغ هـجـده سـاله زهرای جوان دارد بـقـیـع
خــفـتـه بـین مـنبـر و مـــحرابی امـا بـاز هم
از تــو ای انســیه حــورا نشـان دارد بـقـیـع
راز مــخفی بودن قـــبـر تـو را بـا مـا نـگفـت
تابه کی مهر خموشی بر دهان دارد بـقـیـع*
شب که تنها میشود با خـلوت روحانی اش
ای مـــدیـنـه انـتــظـار میــهمان دارد بـقـیـع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است
زائــری چــون مــهــدی صاحــب زمـــان دارد بـقـیـع
* راز مخفی بودن قبر حضرت زهرا علیها سلام این است که میخواسته با این کار از حق امیرالمومنین علیه السلام در تمامی زمانها دفاع کند، تا هر کودکی که به دنیا میآید این سوال را بپرسد که چرا قبر او مخفی است. حضرت میخواستند با مخفی بودن قبرشان این سوال را در تاریخ باقی بگذارند. حتی این مخفی بودن قبر نیز وسیلهای بوده است برای دفاع از حریم ولایت. حضرت زهرا سلام الله علیها هر چه توان داشت استقامت کرد و شیعیانش نیز باید استقامت کنند. ولی ما به همان اندازه که نمیتوانیم زهرا را در زندگی خودمان تصور کنیم از آن حضرت دور هستیم.
خداوند توفیق درک معارف حقه اهل بیت علیهم السلام را به همه ما عنایت فرماید.
+نوشته شده در چهارشنبه 89/4/30ساعت 8:20 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | حکم همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان +نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
حکم
همیشه تو حکم می کنیسه دایره سیاه ...یکی برای چشم تودیگری برای چشم توو دیگری برای پیشانی من.می دانم که دستم را نخوانده ای، امابوی خاک باران خورده که می رسدتو هی خشت می زنی بی خیال و دست من خالیست.پس از آن همه چهره که به بازی گرفتیمشانفقط بی بی ماندهمات و غمزدهیادآور خاطرات تلخ شکست.باز دو دل می شومدلم را بازی می کنمسیاهی چشمان تو و پیشانی من دلم را می بردو من می بازم ......فاطمه رحیمیان
+نوشته شده در جمعه 89/3/28ساعت 5:25 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | به روی چشم به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری +نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
به روی چشم
به روی چشم گفتی: کمی ترانه و گفتم: به روی چشمگفتی که: عاشقانه و گفتم: به روی چشمگفتی: بگیر دست دلم را حرام شدای تکیه گاه شانه و گفتم: به روی چشم وقتی که زخم بر تن جنگل نشسته استبنویس از جوانه و گفتم: به روی چشمدیگر سقوط عاطفه و عشق حتمی استحرفی از این زمانه و گفتم: به روی چشمگفتی: ببین وحشی طوفان چه می کند با سرنوشت خانه و گفتم: به روی چشمدیگر جنون به کار دل ما نمی خوردبگذار این نشانه و گفتم: به روی چشمگفت او: کمی ترانه برایم می آوری؟اما نه عاشقانه و گفتم: به روی چشم.... شعر از اکبری
شعر از اکبری
+نوشته شده در جمعه 89/3/21ساعت 11:50 عصرتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************ +نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
سلام بر دلیل خلقت هستی ، فاطمه شهیده سلام الله علیها
من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام از بس کشیدهام ستم از خار خستهام بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام ************ ************ مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد با آتش عشق دل محک خواهد خورد آنکس که به روی فاطمه سیلی زد از مهدی موعود کتک خواهد خورد ************
من آن گلم که دیده ز گلزار بستهام
از بس کشیدهام ستم از خار خستهام
بنشسته گر بخوانم از این پس نماز خویش
یارب مرا ببخش، که پهلو شکستهام
************
مظلومی ما به دهر حک خواهد خورد
با آتش عشق دل محک خواهد خورد
آنکس که به روی فاطمه سیلی زد
از مهدی موعود کتک خواهد خورد
+نوشته شده در پنج شنبه 89/2/2ساعت 12:4 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | عید بر همه عزیزان مبارک آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا +نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
عید بر همه عزیزان مبارک
آمد بهار خرم و آمد رسول یارمستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرارای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغمگذار شاهدان چمن را در انتظاراندر چمن ز غیب غریبان رسیده اندرو رو که قاعدست که القادم یزارگل از پی قدوم تو در گلشن آمدستخار از پی لقای تو گشتست خوش عذارای سرو گوش دار که سوسن به شرح توسر تا به سر زبان شد بر طرف جویبارغنچه گره گره شد و لطفت گره گشاستاز تو شکفته گردد و بر تو کند نثارگویی قیامتست که برکرد سر ز خاکپوسیدگان بهمن و دی مردگان پارتخمی که مرده بود کنون یافت زندگیرازی که خاک داشت کنون گشت آشکارشاخی که میوه داشت همی نازد از نشاطبیخی که آن نداشت خجل گشت و شرمسار آخر چنین شوند درختان روح نیزپیدا شود درخت نکوشاخ بختیار لشکر کشیده شاه بهار و بساخت برگاسپر گرفته یاسمن و سبزه ذوالفقار گویند سر بریم فلان را جو گندناآن را ببین معاینه در صنع کردگار آری چو دررسد مدد نصرت خدانمرود را برآید از پشه ای دمار...... غزل از حضرت مولانا
+نوشته شده در دوشنبه 89/1/2ساعت 11:27 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | Friendship Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine +نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
Friendship
Friendship …Everything in this world is so fine,But everything in this world is not mine,But there is one thing that is pure & divine.Your friendship & lucky to be mine
+نوشته شده در دوشنبه 88/12/10ساعت 8:15 صبحتوسط علیرضا علیزاده | نظرات ( ) | < 1 2 3 4 5 >> >
ABOUT
علیرضا علیزاده
MENU
ARCHIVES
LINKS
شکوفه های زندگیبلوچستانهم رنگــــ ِ خـــیـــآلارمغان تنهایینگاه منتظرمقالات مشاوره و روانشناسی و اختلالات روانی و رفتاریحرفهای آسمانیاحساس ابریافق بیکران روح منکبوترانهنیلوفرآبیمشاوره و مقالات روانشناسیانتظارحُسنیزیارت زنده حرم امام حسین علیه السلام، بعد از ورود سمت چپ سایت کلپیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله وسلم)زیارت زنده حرم امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناءآدرس جدید وبلاگ دیگری که ساخته امانتظارگرا (حوزه علمیه کرج)دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...دانلود نرم افزارهای مورد نیاز + فونت علیه السلام و ...شاعر کنار دفترش افتاد از نفسفرهنگ سالم طـــراح قـــالــب
LINKS DUMB
DESIGN
OTHER
خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست